Tuesday, August 19, 2014
ملک بی سامان
دل خسته و جان بیقرار زین راز
پنهان
در سر سودای فریاد، گرچه بسته این لبان
خیره
ام
بر عمق سیاهی
در دوردست ذهنم
تا کی رخ کشد خورشید درین ملک بی سامان
(تا کی سحر بیاید درین ملک بی سامان)
Newer Post
Older Post
Home