چرخ عمرم نشود زنده به اعصار مرا
حسرت باده دلی ز جور آن يار مرا
بی تو و نام تو يا رب چه شود روز و سحر
مردمان در شب تارند تا ابد دست به کمر
ظلم و جور و تباهی همه جا, ز برزن يا که کوی
زين همه نامردمی ها ريخته خونها به جوی
چه گويم چه فريادی يا چه آهی خالقم
که من از رنج وطن سوزم و خون بگريم
گشته لانه کرکسان را سرزمين رنج ها
همه دزدی چپاول رشوه و خون جگرها
ظلم چنگيز و عرب ناچيز به تاريخ قرون
چو مرده مردمانم سحر به اين کيش جنون